روزی که پی بردم اکثر مشکلاتی که به خاطر سختیشان ناله سر دادهام، با دستان خودم ساخته شدند؛ روز عجیبی بود! معمولا در مواجهه با مشکلات، شرایط بیرونی به چشمم میآمد و زمانهایی که خیلی فاز معنوی برمیداشتم حکمت و مصلحت خدا را موثر میدانستم. کم پیش میآمد از خودم بپرسم «خب تمام این دلایلی که برای خودت ردیف کردی درست، نقش تو چی بوده توی بروز این مشکل؟»
قریب به یک سال بود که در به درِ پیدا کردن شغلی بودم که هم نانوآبدار باشد، هم به دردبخور و متناسب با روحیه و وضعیت زندگیام. تقریبا تمام درهایی که کوباندم، بسته بودند. نااُمید نشده بودم، اما خسته چرا. تصمیم گرفتم شانسم را با آزمون استخدامی امتحان کنم، هرچند اُمید چندانی به قبول شدن نداشتم. نامنویسی کردم اما با خیال اینکه هنوز خیلی وقت هست، منابع را نگرفتم تا به دعوتِ مطالعه لبیک بگویم. یکی دو ماه که با این دست فرمان جلو رفتم، از دوست و آشنا و در و همسایه شنیدم «بابا آزمون استخدامی پارتیبازیه، کسی قبول نمیشه که!». از ذهنم گذشت نکند خودم را سرکار گذاشته باشم؟ نکند وقت بگذارم منابع را بخوانم و بعد هیچی به هیچی! ولش کن، نمیخوانم! فقط میروم سر جلسه هرچه بلد بودم جواب میدهم. اینطوری دلم نمیسوزد اگر پذیرفته نشدم.
روز آزمون جواب نیمی از سوالات را بلد نبودم و آنهایی که آشنا به نظر میرسیدند، در جواب قطعیشان تردید داشتم. میتوانستم با زدن جوابهای صحیحِ سوالات آشنا یک جوری به مرحلهی بعد راه پیدا کنم، اما دریغ از یادآوری پاسخ درست. همانجا بود که یک سیلی جانانه از طرف واقعیت، به گوشم نواخته شد. «اگر فقط یک ماه وقت گذاشته بودی و میخوندی، الان حال و روزت این نبود». حقیقت آنقدر بیپرده جلوی چشمانم قد عَلَم کرده بود که نمیتوانستم مثل قبل تقصیر را گردن شرایط و مصلحت و زمین و زمان بیندازم. پیشبینیام درست از آب درآمد و من در آزمون استخدامی قبول نشدم؛ اما نه بخاطر پارتیبازی، بلکه بهخاطر نخواندن منابع و جواب ندادن به سوالات! زمانی که فهمیدم دوستم که نه پارتی داشته و نه مثل من آیهی یأس در گوش خودش میخوانده، قبول شده؛ مطمئن شدم «از ماست که بر ماست».
در علم روانشناسی این موضوع با عنوان «پیشبینی خودتحققبخش» مطرح شده است. پیشبینی خودتحققبخش فرضیاتی است که در صورتی که درست انگاشته شوند، به صورت مستقیم یا غیرمستقیم به عملی شدن خودشان کمک میکنند. ممکن است ما وقتی میخواهیم رویدادهای منفی را تبیین کنیم، نقش خودمان را در این اتفاقات نادیده بگیریم. اگر کمی مشکلاتمان را موشکافی کنیم، متوجه میشویم گاهی بهگونهای رفتار کردهایم که گویی حدسیاتمان درست هستند. در نتیجه عملکردمان را بهنحوی تنظیم کردیم که پیشبینیهایمان رنگ واقعیت به خود بگیرند. اجتناب، اتلاف وقت و تهدید سه نوع رفتاری هستند که منجر به پیشبینی خودتحققبخش میشوند. روبرت کی مرتون در تعریف این مفهوم میگوید:
«پیشگوییهایی که خود را تأیید میکنند، در آغاز صرفا یک تعریف و تشخیص نادرست از شرایط هستند. این تعریف و تشخیصها سبب بروز اقدامات و رفتارهایی میشوند که در نهایت کمک میکنند پیشبینیهای اولیه به واقعیت تبدیل شوند. فرد پیشبینیکننده، در این حالت پیشگوییهای روزهای ابتدایی خود را یادآوری میکند و ادعا میکند از ابتدا اینها را میدانسته. غافل از اینکه پیشبینیهای او موجب خلق شرایط امروز شده است».
یکی از تمرینهایی که کمک میکند به جنگ با این دشمن پنهان برویم، این است که لیستی از پیشبینیهای منفی گذشته تهیه کنیم. سپس روبهروی هر یک بنویسیم «چگونه خودم کاری میکنم که این پیشبینیها درست از آب در بیایند؟» در نهایت فهرستی از «تمام آن کارهایی که میتوانیم انجام دهیم تا پیشبینیهای منفیمان تایید نشوند» آماده میکنیم. قدم بعدی روشن است، توکل و اقدام مستمر.
راحله صالحی
بدون دیدگاه