«از قلب‌ها وارد می‌شود، نه از دیوارها؛ و این پیروزی جاودانه است…»
این جمله از فیلم محمد رسول‌الله(ص) خلاصه‌ی تمام آن چیزی است که «غریب» به زیبایی از بروجردی شهید به ما نشان داده است. در صحنه‌ای که پس از فتح سنندج به دست سپاه پاسداران در فیلم می‌بینیم، آنجا که بروجردی در جمع مردم کرد به تماشای صحنه‌ی فتح مکه نشسته و این جمله با تصویر فرمانده‌ی پیروز سپاه غرب قاب گرفته می‌شود. فرمانده‌ای که «محمدحسین لطیفی» نشانمان می‌دهد در کلام و در عمل می‌گوید که راه‌ورسم جنگیدن را خوب می‌داند اما جنگ برایش آخرین راه است، زمانی‌که هیچ راه دیگری به سرانجام نرسیده باشد.

غریب، داستانش را در بستر غائله‌ی کردستان در سال‌های ابتدایی انقلاب روایت می‌کند. ماجرای خطر عظیمی که مرزهای کردنشین ایران اسلامی را تهدید کرده و جوی خونی در کوهستان‌های کردستان به راه انداخته بود. بابک حمیدیان با گریمی که شباهت عجیبی به مسیح غریب کردستان پیدا کرده، خوب توانسته از پس نقشی با چنین پیچیدگی شخصیتی برآید. ما بروجردی‌ای را که بر پرده‌ی سینما می‌بینیم باور می‌کنیم، با غصه‌هایش برای مردم مظلوم کرد غمگین می‌شویم، آرامش برخاسته از ایمانش در میان جنگ و خون را دوست می‌داریم و با سلحشوری‌اش حس باشکوه حماسه را تجربه می‌کنیم.

غریب تنها قهرمان خودش را خوب روایت نکرده، بلکه از پس روایت ضدقهرمان نیز به خوبی برآمده است. شعار «زن، زندگی، آزادی» که حالا دیگر همه ریشه و خاستگاه آن را می‌دانیم در چند صحنه به چالش کشیده شده و تناقض آشکار میان این شعار با عملکرد حزب کومله به تصویر کشیده می‌شود. رویکرد وحشیانه‌ی حزب کومله در مواجهه با زنانی که با منش و روش آنان همراه نباشند، یا حتی زنان همراه و هم‌پیمان این حزب که از بد حادثه رودروی هم‌حزبی خود قرار گرفته باشند در صحنه‌ی قتل همسر کاک شوآن بدست خود او و پس از آن در صحنه‌ی قتل همسر سیروان در بیمارستان به دست هم‌حزبی‌اش عمق جنایات جدایی‌طلبان را به مخاطب نشان داده است.

بروجردی همان قهرمانی است که انتظارش را داریم اما در کمترین میزان شعارزدگی، شاید تنها در چند دیالوگ این احساس به مخاطب دست بدهد که بروجردی سال ۱۳۵۹ در حال انذار دادن به جمهوری اسلامی سال ۱۴۰۱ است. آنجا که می‌گوید: «انقلاب کردیم که زندان‌ها خالی شوند اما حالا در زندان جایی نداریم!» هشداری که شاید بتوان از نظر منطقی به آن ایراد گرفت اما شاید از زبان بروجردی غریب آنقدرها هم تلخ و گزنده نباشد.

 

ریحانه یزدی

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *