آن روزها که شعار زن، زندگی، آزادی تازه میهمان سفرهی کلام بعضیها شده بود؛ با یک عزیز پشت ترافیکی سنگین، ثانیهها را دنبال میکردیم. ماشینهای دوروبر، برخی موسیقی گوش میدادند و برخی رادیو. عدهای مثل ما با یکدیگر صحبت میکردند و گروهی سکوت بودند و تماشا. از کنار ماشینی رد شدیم که خوانندهاش میخواند: «برای توی کوچه رقصیدن، برای ترسیدن به وقت بوسیدن، برای خواهرم خواهرت خواهرامون، برای…» تا چندصد متر جلوتر آهنگ باسماجت خودش را چسبانده بود به پردهی گوشمان: «برای این همه شعارهای توخالی…». وقتی بالأخره موزیک تمام شد، یک سواری مثل برق و باد، از خط ویژهی بغلدستمان رد شد و تنها صدای درون ماشینش را برایمان به یادگار گذاشت. «برای دختری که آرزو داشت پسر بود، برای زن زندگی آزادی… »
بغلدستیام گفت: «همه دارن به این آهنگه گوش میدن ها!» ابروهایم را بالا انداختم و پرسیدم: «از چندتا ماشین صدای این آهنگ اومد؟» جواب داد دوتا. دوباره سؤال کردم: «الان چندتا ماشین توی ترافیکه؟» لبها را به هم فشار داد، از پنجره بیرون را از نظر گذراند و گفت: «حدود دویستتا». چهرهاش شبیه کودکان نادمی شده بود که سهوا سطل ماست را روی فرش تازه شسته شده چپه کردهاند. موج خنده داشت روی لبهایم فرود میآمد که سر بزنگاه، درسته قورتش دادم تا فکر نکند مسخرهاش میکنم. «دوتا از دویستتا، یعنی همه؟» بغلدستیام رفت در افق محو شود و من رجوع کردم به آنچه از درسها در ذهنم باقی مانده بود:
«خطای شناختی»ای که در مکالمهی میان من و دوستم رخ داده بوده بود، «تعمیم افراطی» نام داشت. روانشناسان میگویند «وقتی شما صرفا براساس یک رویداد خاص، یک الگوی کلی و فراگیر منفی را استنباط میکنید» مبتلا به این خطای شناختی شدهاید. این دسته از افراد گرایش دارند که هر حادثهی منفی و ناکامی را شکستی تمامعیار و تمامنشدنی تلقی کنند. استفاده از کلماتی مثل هرگز و همیشه زیاد در صحبتهای آنها دیده میشود.
«خطای شناختی» یکی از شایعترین ویروسهای فکری است و مانند کووید-۱۹ انواع گوناگون دارد. ذهنخوانی، پیشگویی، فاجعهسازی، برچسب زدن، دست کم گرفتن جنبههای مثبت، فیلتر منفی، استدلال هیجانی، مقایسههای غیرمنصفانه، تفکر دوقطبی، و تعمیم افراطی فقط بخشی از سویههای مختلف این ویروس خطرناک هستند. البته خطاهای شناختی نوعی بیماری مخفی هستند که یافتنشان به دقت و آگاهی نیاز دارد. از طرفی به علت شیوع بالایی که دارند، حضورشان میان مردم عادی شده؛ آنقدر عادی که گاهی اگر نباشند فکر میکنیم یک جای کار میلنگد.
بعضی وقتها افکار منفی از ذهن ما عبور میکنند، اما سالم و بهجا هستند. در چنین زمانهایی نیاز هست که برخورد واقعبینانه و کارآمدی با افکار منفی و موقعیتهای مرتبط با آن داشته باشیم. اما حقیقت این است که اکثر اوقات نگرشهای منفی اغراقشده و دارای انحرافاند و به حالتی غیرواقعبینانه، مخدوش و ناشی از خطاهای شناختی میباشند. میدانید مشکل از چه زمانی شروع میشود؟ از هنگامی که ما این باورها و گمانهای اغراقشده و انحرافیافته از واقعیت را عین واقعیت میپنداریم و فکر میکنیم وحی مُنزل هستند. فاجعه زمانی رخ میدهد که ما بر مبنای درست پنداشتن آنها، دست به تنظیم رفتارهایمان میزنیم؛ و شما تصور کنید رفتاری که سرچشمهاش یک باور غلط باشد، چه آثار ویرانگری میتواند برای فرد و جامعه به جا بگذارد؟
راحله صالحی
بدون دیدگاه