یکی از محافظان آن سردار پرافتخار ایرانی که نامش در زمین و آسمان شهره است و در این چاردیواری اینستاگرام جرم، تعریف میکرد که روزی با حاجی داشتیم جایی میرفتیم که در راه، حاجی برای کاری پیاده شد و گفت چند دقیقه منتظر بمانید. موقع برگشت، وقتی داشت سوار ماشین میشد، یکهو صدایی آمد که: سردار… سردار…، حاجی برگشت و دید که پیرمردی است کراواتی. پیرمرد وقتی او را دید بغلش کرد و بعد از یکی دو دقیقه خوش و بش کردن، به سمت ما آمد. وقتی سوار ماشین شد، بهش گفتم: حاجی من یه سؤال دارم. نگاهی کرد و گفت: بپرس. گفتم: راز این عزتت چیه؟ چطور اینقدر مردم دوستت دارند؟ با گوشهی چشم نگاهی کرد و مثل همیشه که وقتی ازش تعریف میکردند، انکار میکرد گفت: کدوم عزت؟! این حرفا چیه… بعد هم دیگر چیزی نگفت. دقایقی بعد، بدون آنکه اشارهای به خودش کند، شروع کرد دربارهی عوامل عزتمند شدن در نزد مردم صحبت کردن و چند مورد را ذکر کرد، از جمله آنکه گفت مردم فرق بین مسئولی که برای رضای خدا و مردم کار میکند با مسئولی که برای کسب قدرت و ثروت کار میکند را تشخیص میدهند، اگر میخواهی پیش مردم باعزت باشی، جزو دستهی اول باش نه دوم. دیشب که موج حمایتهای مردم از حسن یزدانی را دیدم، تعجب کردم. حسن یزدانی در ظاهر، با ناداوری شکست خورد و کشتی را به حریف واگذار کرد، اما در همین چند ساعت که از ماجرا گذشته، مردم ایران، هر نوعی که بلد بودند از او حمایت کردند. چرا؟ چرا مردم کسی که شکست خورده را تشویق کردند؟ تناقض عجیبی است! حمایت از شخص شکستخورده! اینجا بود که یاد آن جملهی حاجی افتادم. مردم دیشب همه به چشم دیدند که یزدانی برای بُردن آمده بود و نهایت تلاش خودش را به کار برد و اگر آن ناداوری نمیشد، حتما پیروز کارزار بود. همین تلاش کردن و کم نگذاشتن در کار برای مردم کافی بود، گرچه در ظاهر با موفقیت همراه نشد. شبیه این اتفاق را ما البته زیاد دیدهایم، مثلا در جام جهانی فوتبال ۲۰۱۸ نیز چنین شد. که گرچه ظاهرا ما شکست خوردیم اما مردم به خیابانها ریختند و خوشحال بودند و از تیم ملی حمایت کردند. القصه، مردم ایران، مردم عجیب و البته نجیبی هستند. مردمی که از هوش اجتماعی و سیاسی بالایی برخوردارند. مردمی که خوب تشخیص میدهند کدام مسئول برای خدا کار میکند و کدام یک برای خود. مردمی که میفهمند کدام مسئول نهایت تلاش خودش را برای حل مشکلات آنها به کار برده و کدام مسئول با تنبلی و بیخیالی، مسألهها را گره به امر واهی زده و به فردا حوالت داده است.
محمد پورغلامی
بدون دیدگاه