بازار پیام در اینستاگرام و یا هر رسانهی تصویر محور دیگری، چیز چندان پیچیدهای نیست: باید برای هرچه بیشتر دیدهشدن پیامت در برابر نیاز مخاطب و قواعد شبکههای اجتماعی سر خم کنی. حالا در همین بازار پیام، اینستاگرام یک الگوی همیشه موفق و پولساز وجود دارد: رؤیافروشی. الگویی که یک سرش در صنعت چند میلیارد دلاری خودیاری و
روانشناسی موفقیت است. به قول داستاننویسها یک ساختار سه پردهای سر راست دارد:
۱. من یک آدم معمولی و حتی فقیر بودم
۲. یک روز تصمیم گرفتم کار جدیدم را شروع کنم پشتکار زیادی خرجش کردم و ترفندهایی را به کار گرفتم
۳. حالا زندگی خیلی موفقی دارم و میتوانم به شما هم بگویم چطور زندگیتان را متحول کنید. راز شادکامی در جیب من است.
رؤیافروشی یعنی من اول برایت یک رؤیا میسازم مثلا پولدار شدن در زمان خیلی کوتاه و بعد راهکارهای کمزحمت رسیدن به آن رؤیا را کادوپیچ شده میگذارم مقابلت. نگاهی به سر تا پای اینستاگرام بیندازیم نمونههای بسیاری از این راهکارها را میبینیم: قانون جذب، معجزهی شکرگزاری، فنگشویی و حالا در نمونهی جدیدترش پای دین را هم به میان کشیدهاند: نذر، دعا و نماز حاجت.
چه بخواهیم چه نخواهیم، چه باورمان بشود و چه خودمان را به خوش باوری بزنیم؛ همیشه عدهای بودهاند که دین را ابزار کار و کسبشان کرده و آن را سر دست گرفته باشند برای رونق بیشتر بازارشان. و بعد احتمالا در مواجهه با انتقادها از در حاشا درآمده باشند که ما قصدمان بالا بردن پرچم دین بوده و اعتقادمان را داد زدهایم. اما واقعیت را ببینیم: وقتی ما خوشباورانه در حال فوروارد کردن ویدئوی نماز حاجت از صفحهی فلان بلاگر و اینفلوئنسر هستیم و واچتایم، ویو، لایک و کامنت پایش خرج میکنیم دقیقا در همان لحظه داریم دین را همچون کالایی میخریم و میفروشیم. دین را میکنیم وسیلهی پربازدید شدن فلان پیچ تا بتواند تبلیغات چند ده میلیونی بگیرد و بیشتر بفروشد. در نهایت چه میماند برایمان: پوستهای از دین که سراسر واژگونه است:
دینی که قرار بود به ما تفکر بیاموزد تا با تلاش و اندیشه زندگیمان را بسازیم و بدانیم که زندگی همین دو روز دنیا نیست که با تبرج و تجمل آن را بگذرانیم تبدیل شده است به اوراد و ادعیهای که ابزاری است برای پول درآوردن، دیده شدن و کسب شهرت.
بدون دیدگاه