در سالی که گذشت بیش از ۴۰۰ هزار نفر به زندگی مشترک خود پایان دادند. طبیعی است در هر جامعه طلاق رخ دهد، اما این آمار شگفتانگیز نیاز به تحلیل عمیقتری دارد. یکی از عواملی که در پژوهشهای رسمی و میدانی علوم اجتماعی در رابطه با طلاق به وفور مطرح میشود، مسألهی سادهای است که انگار همه پذیرفتهایم اما آن را به طور واضح ریشهیابی نمیکنیم. چشم و هم چشمیهای عصر حجری و بازیهای کودکانهای که بزرگسالان انجام میدهند، توانسته در بسیاری از استانها به طور رسمی علت اول طلاق باشد. بد حادثه از زمان ترندشدن لاکچریبازی آغاز شد. با گزارههایی شبیه به این که جواناند و آرزو دارند یک بار خوش باشند. یا برای یک بار هم که شده شبیه به بقیه زندگی کنیم.
شبیه بقیه زندگی کردن در اذهان لاکچریبازان دقیقا انجام رفتارهایی با طعم حماقت است. روزبهروز بر تعداد اقساط و فروش داراییهای گذشته برای خرید آینده و شبیه این داستانها بر گرده جوانان سنگینتر میشود. خانواده که قرار است کانون آرامش و تفاهم باشد، به دنبال مقایسهی زندگی خود با زندگی دیگران به میدان جنگ و مبارزه تبدیل میشود و نتیجهی آن سرکشی، نافرمانی و لجاجت است.
این اتفاق عموما به دلیل عدم احساس رضایت از زندگی و تصور اینکه حقشان توسط دیگری پایمال شده یا باید شبیه به پریهای قصههای اینستاگرامی باشند، پرخاشگرانه عمل کرده و با مقایسهی زندگی خود با دیگری سعی در کسب آنچه ندارند میکنند و زندگی را به کام خود و همسرشان تلخ میکنند.
افزایش علل عوامل اجتماعی در افزایش طلاق محدود به فروپاشی زندگی و از بین رفتن بنیان خانواده نمیشود، همه از اثرات و عواقب یک طلاق در جامعه اگاهیم، اما اثرات مصرفزدگیهای پوچ و بیاساس تا سالها علاوه بر اثرات روحی متعدد بر زوجین باقی میماند. اثرات جبرانناپذیر رفتارهای اجتماعی دارای قابلیت تسری به نسلهای بعد نیز هست. در واقع علاوه بر فروپاشی بنیاد خانواده و رهایی فرزندان، نسل بعد را به علت زندگی همراه با مصارف غیرنرمال، ناخودآگاه در گیر رفتارهای الگو گرفته از نسل قبل خود میکند. این مسأله مجدد سبب میشود تا اثرات روحی مخرب ماندگاری بیشتری بر نسل فرزندان و کودگان طلاق بگذارد. در این مسأله تنها عزت نفس است که میتواند راهگشا خانواده باشد.
بدون دیدگاه