میشد از شهریار نوشت؛ از این قلب تپندهی شعر معاصر که سیمش وصل بود به شیخ شیراز قرن هشتم. گویی با پری قصههایش فال حافظ میگرفت و شعری که در شب تار، نوید صبح وصلت داد در روزگار فرقت، زبانش را به لسانالغیب نزدیک کرد. شهریار اگر زر و زیور نداشت چه افسوس که ملک دارالعشق ششدانگ به نام او بود تا خزان مکتب رمانتیسم را بهار کند و به گواهی صاحبنظران، بزرگترین شاعر رمانتیک ایران باشد. هیهات! تنگنظران بازی را چنان روی سطح نگه داشتهاند که دیگر جایی برای این حرفها نیست. تا دیروز مطربان چین، شعر فارسی را در زورق زمزمه میکردند و امروز ما دوره افتادهایم به خود فارسیگویان اهمیت زبان مادری را یادآوری کنیم.
چندوقت پیش داریوش آشوری که خود برای زبان فارسی، واژهسازی میکند ادعا کرد: «با حافظ و سعدی نمیتوان جامعهی مدرن ساخت!» اولش گمان کردم شیطنت تیم مجله تجربه در انتخاب تیتر است ولی مصاحبه را که خواندم فهمیدم نه! راستیراستی آقای زبانشناس با یک دست مفاهیم را میکوبد و با دست دیگر میخواهد الفاظ را نجات دهد. اصل حرفش البته ناصواب نیست؛ ایران برای رسیدن به یوتوپیایی که امثال او خواهان آناند، نه فقط نیازمند عدول از حافظ و سعدی است بلکه قرآن را هم باید به گوشه و کناری وانهد. کمااینکه آشوری نیز در مصاحبهی مذکور، صراحتا معنویت شرقی را نکوهش کرده و آن را علت عقبماندگی ایران دانسته. من اینجا درصدد پاسخگویی به مهملات ایشان نیستم و مقصود فقط یکچیز است:
یقین بدانید در هیچ دورهای حتی آن زمانی که «آمدند و کندند و سوختند و کشتند و بردند و رفتند» زبان فارسی این چنین مورد هجمه نبود. این یورشها نه از جهت دشمنی با ظرف مفردات و ترکیبات بلکه از جهت عناد با مظروف و محتوا است. جنگ بر سر روح تمدن اسلامی است که طی دوازده قرن در کالبد نظم و نثر فارسی دمیده شده. از تاریخ بلعمی و اندرزنامهی عنصرالمعالی و اشعار عطار و سنایی و حافظ و مولوی و داستانهای نصرالله منشی گرفته تا آثار معاصر، علیرغم تنوع در موضوع، دارای نوعی وحدتاند و آن تعلیمات اسلامی است که با فرهنگ ایرانی درآمیخته.
دشمنی با این تمدن اسلامی- ایرانی گاهی بصورت غیرکاربردی دانستن شعر سعدی برای دنیای مدرن است و گاهی با ناکارآمد خواندن زبان فارسی در تولید علم و گاه به طرق دیگر. این هجمهها در هر شکل که باشد، یک غیرت دینی- ملی از سوی یکایک ایرانیها میطلبد تا از روح و جسم ادب فارسی حفاظت کنند.
زهرا حسنی
بدون دیدگاه