اندیشیدن، گمشدهی عصر ماست. مهارتی که در وجود همهی انسانهاست اما اغلب از آن گریزانیم و لقمهی حاضر و آماده را بیشتر ترجیح میدهیم. خصوصا در عصر انفجار اطلاعات که انواعِ دادهها مهیاست و فرصت تفکر و انتخابِ متفکرانه را از ما گرفته است.
خیلی از افراد نهتنها تحتتأثیرِ رسانهها به مسائل مینگرند بلکه مناسبات زندگی خود را هم طبق رسانهها تنظیم میکنند. در این میان، رسانههایی را که مطابق با سلیقهی فکریشان باشد، دنبال میکنند و رویکردی متعصبانه نسبت به باورهایشان دارند. مثلا وقتی نسبت به یک جریان اعتراض دارند یا از یک جریان حمایت میکنند، اگر خط فکریشان را دنبال کنیم، به سلسلهآراء واحدی میرسیم که از یک منبع سرچشمه میگیرد و بهندرت نظر متفاوتی میشنویم.
چندوقت پیش فیلمی را در یک صفحهی اینستاگرامی باز کردم و چندبار دیدم. آنچه در فیلم دیدم، کاملا با آنچه در پست نوشته شده بود متفاوت بود؛ اما نظرات کاربران متناسب با متنِ پست بود. گویی اصلا فیلم را باز نکرده بودند؛ یا چشمهایشان مسحورِ ادمین صفحه شده بود و لحظهای به دادههای متن شک نکرده بودند. اما چه میشود که ما آدمها اینطور رسانهزده و تکجانبه به مسائل مینگریم و ذهنمان را بهروی آراء مخالف بستهایم؟
به چند دلیل:
یکم: خاصیت رسانه این است که ذهن مخاطب را با انواع تکنیکهای اقناعی از قبیل ترس، دروغ، تکرار، بزرگنمایی و… دستکاری میکند. نمیخواهم بگویم که همیشه رسانهها خلافِ واقع میگویند اما اگر دقت کنیم، رسانهها عموما بر اساس اهدافشان تولید محتوا میکنند.
دوم: در عصر انفجار اطلاعات و سرعت پخش دادهها فرصت انتخاب محدود است و اغلبِ انسانها رسانهای را دنبال میکنند که آنچه را دوست دارند و یا با آن مأنوسند، بیان میکند.
سوم: دلیل مهمتر که میخواهم اندکی به آن بپردازم این است که آدمها معمولا ورودیهای ذهنشان از قبیل دیدن و شنیدن را مستقیما و بدون اینکه به عقلشان، جهت تحلیل و بررسی بفرستند و دربارهی آن بیندیشند، میپذیرند. خصوصا که از رسانهی محبوب و مورد اعتمادشان دریافت کرده باشند و دریچهی ذهنشان را بهروی هر پیامی از سوی آن رسانه؛ ولو دروغ و شایعات؛ باز میگذارند. به بیان بهتر ما با اپیدمیای تحتعنوان فقدانِ «عقلانیت»، تفکر یا «تفکر انتقادی» مواجهیم.
اگر فکر میکنید که تفکر انتقادی همان انتقاد کردن به مسائل مختلف است، سخت در اشتباهید. وقتی این مهارت را بیاموزیم، میبینیم که بسیاری از داوریهای ما تکرار طوطیوارِ سخنان دیگران است و در توهم «خوداندیشمندپنداری» که جهان مدرن بهواسطهی انفجار اطلاعات به ما تحمیل میکند، بهسر میبریم.
تفکر انتقادی، به ما چه میگوید؟
تفکر انتقادی، پیامهای زیادی را به مغز ما مخابره میکند. از جملهی آنها اینکه:
۱) اسیر احساسات و هیجانات نشو: شنیدنِ خبر کشتهشدن یک انسان برای هر فردی ناخوشایند است. اما وقتی ادله و شواهد متقن و مطمئنی دالِ بر علت فوت او یا مجرمان نداریم، حداقل تا دستیابی به شواهد دقیق، هرگونه پیشداوری، اسارت عقل و احساس توسط رسانهها است.
۲) آزاداندیش باش؛ نه بردهی فکری دیگران: آزاداندیشی، گمشدهی امروزِ همهی ما با هر سلیقهای است. تفکر انتقادی ما را از بردگی فکری دیگران و رسانهها رها میسازد.
۳) قوهی تحلیلت را فعال کن: اجتناب از فریبخوردگی، سادهلوحی، زودباوری و… نیازمند آموزش شیوهی منطقیِ پردازش اطلاعات، استدلال، استنتاج و تحلیل مسائل است. باید قوهی تحلیلیمان را تقویت کنیم.
۴) شکاک باش: عقلانیت، ما را از همرنگشدنِ با جماعت برحذر میدارد و نوعی شکاکیت را توصیه میکند. شک؛ اگر به بیراهه نرود، مقدمهی یقین است؛ ما نیاز داریم گاهی در دادههای فکری خود و دیگران شک کنیم و از طریق استدلال، استقراء، برهان و رجوع به منابع معتبر به یقین برسیم.
۵) تولیدکننده باش نه مصرفکننده: جامعهی مصرفی حتی به انسان و فکر او نیز نگاه مصرفی دارد؛ بهجای اینکه مصرفکنندهی فکر دیگران باشیم، کمر همت به تولید فکر ببندیم و خلاق باشیم.
۶) به متخصص رجوع کن: عقلانیت، ویژگی متفکر ِمنتقد است. اما ما انسانها ناقصیم و قدرتِ تشخیص همهی امور را نداریم و در همهی مسائل متخصص نیستیم؛ پس اگر روی مسألهای فکر کردیم و به نتیجهی درست نرسیدیم، برای تشخیص و تحلیل درست، نیازمندِ رجوع به متخصصِ امین، بیطرف و البته عاقل هستیم.
نفیسه ترابی
بدون دیدگاه