از روز اولی که اعتراضات خیابانی به بهانه‌ی مرگ ناگوار مهسا امینی شروع شد تا حادثه‌ی شاهچراغ، چهل روز می‌گذرد. حوادث این چهل روز، تجارب و عبرت‌های زیاد و بی‌شماری به همراه داشته است که اگر خوب و با دقت بنگریم، شاید از آن درس بگیریم و تکرار خطاهای پیشین را حداقل انجام ندهیم.

مهم‌ترین درس آن شاید، شناخت دقیق مختصات و محیط ژئوپلیتیکی ایران، و نسبت آن با کنش‌های سیاسی- اجتماعی باشد. ایران کشوری در قاره‌ی سبز و اروپا نیست، کشوری است در قلب خاورمیانه. ایران کشوری چون سوئیس و سوئد هم نیست، که جمعیتی هشت تا ده میلیون داشته باشد، با ساختار سیاسی کوچک و بسته، و با جغرافیایی سرد و کوچک و محدود که اندازه‌ی یکی از استان‌های کوچک ایران است. ایران کشوری اروپایی چون فرانسه و آلمان هم نیست که پلیس آن به‌راحتی و مبتنی بر الزامات قانونی و حقوقی، می‌تواند با مخالفان و معترضان با شدیدترین نوع ممکن مقابله و مواجهه کند و بعد هم خیلی شیک و پیک، قانون بگذارند که کسی حق به اشتراک گذاشتن تصاویر آن را ندارد، اگر هم جایی تصویری منتشر شد، بلافاصله پلتفرم‌های اجتماعی، آن را حذف می‌کنند.

اینجا ایران است. ایرانی که به لحاظ ژئوپلیتیکی، درست در کانون آشوب خاورمیانه قرار دارد. دور تا دور ایران کمربند ناامنی کشیده شده و کشورها و درگیر انواع و اقسام تنش‌ها و خصومت‌ها هستند. اینجا ایران است، با جمعیت ۸۵ میلیونی عمدتا جوان، و تنوع بالای قومی و قبیله‌ای و مذهبی. این یعنی ایران همینطوری به خودی خود، هر لحظه مستعد تنش و آشوب و درگیری به بهانه‌های مختلف است.

پس در این محیط مستعد بی‌ثباتی و ناامنی، وظیفه‌ی اول هر سیاستمدار باهوش، و هر کنشگر اجتماعی – سیاسی، باید تأمین و تقویت امنیت کشور باشد. ناامنی دقیقا یعنی همین وضعیت بغرنجی که دارید می‌بینید. اینکه با ترس و لرز بچه‌ات را بفرستی مدرسه، اینکه خانمت به تنهایی نتواند بیرون برود، و اینکه خودت هم ندانی وقتی محل کار می‌روی، صحیح و سالم برمی‌گردی یا نه. اینها ربطی به این‌وری و آن‌وری هم ندارد. محیط که ناامن شد، همه ضرر می‌کنند. حتی آن معترض کف خیابان، و حتی آنی که پشت موبایل توی خانه‌اش لم داده و توئیت تشویق و حمایت از آنها می‌زند.

 

این وسط، ساده‌لوح‌هایی هم که فورا با هر حادثه‌ای می‌گویند «کار خودشون بوده»، اگر احمق یا خائن نباشند – که هستند – حداقل چیزی از الفبای امنیت نمی‌دانند. هیچ حکومتی امنیتش را با چیزی معاوضه نمی‌کند. هیچ حکومتی دنبال ارائه‌ی تصویری بی‌ثبات و ناامن از خودش نیست، که این یعنی زمینه‌ی هرگونه دخالت و سوءاستفاده‌ی بیرونی و درونی از آن.

در این وضعیت، هر کنش و عملی که «احتمال» تشدید ناامنی را بدهد، يقينا محکوم و مطرود است. خواه اسمش اعتراض باشد یا اغتشاش یا هر چیز دیگری. امنیت نباشد، حتی همین کلمات را هم نمی‌توانیم بنویسیم و بخوانیم. فهم این ماجرا چندان سخت نیست.

در خون همه‌ی بی‌گناهان این چهل روز و واقعه‌ی دیشب، و مخصوصا آن کودک یک ساله‌ای که حتی اسمش هم معلوم نیست، همه‌ی آنهایی که می‌گفتند «حق اعتراض» طبیعی است و باید به رسميت شناخته شود، شریک‌اند. چه آن ساده‌لوح‌های عدالتخواه که روزهای اول نامه نوشتند برای برگزاری تجمع و راهپیمایی، چه آن حضرات جامعه‌شناسی که درباره‌ی «حق اعتراض» نظریه‌پردازی‌های فانتزی می‌کردند، و چه آنهایی که خواستند مثلا به زعم خود تفکیک کنند بین اعتراض مسالمت‌آمیز و غیر مسالمت‌آمیز. هیچکدامشان الفبای سیاست را نمی‌دانند.

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *