مدتی قبل داستانی کوتاه در مورد فردی مسیحی خواندم که علاقهی وافرش به شخصیت پاپ او را بر آن داشت تا به ملاقات پاپ برود. وقتی زمان انتظار برای ملاقات پاپ به درازا کشید، از کشیش پرسید: «چرا جناب پاپ تشریف نمیآورند؟» کشیش به آرامی پاسخ داد: «جناب پاپ به دستشویی رفتهاند!» مرد که گویی انتظار شنیدن چنین پاسخی را نداشت با بهت از جا برخاست و گفت: «دستشویی؟! مگر پاپ هم دستشویی میرود؟!» بعد با حالتی افسرده آنجا را ترک کرد و گفت: «پاپی که دستشویی برود پاپ نیست!»
این حکایت بسیاری از ما در زمانهایی است که معمولی بودن برایمان نامأنوس شده و تصور میکنیم برای مهم بودن باید خاص و غیرمعمولی بود. قطعا اینروزها و با ظهور شبکههای اجتماعی افرادی را دیدهاید که برای «دیده شدن» به هر کار غیرعادی و حتی هنجارشکن دست میزنند تا در کانون توجه اطرافیان قرار گیرند و ثابت کنند معمولی نیستند. این رنج زیستن در دنیای فردگرای مدرن است که همهچیز را به صحنهی تظاهر کشانده است؛ تا جایی که دوربینها را در قالب سلفی گرفتن به سمت فردی برگردانده که قبلتر تنها فاعل عکاسی بود و اینگونه «من» را از حاشیه به متن آورده است.
مری ابرستات در کتاب «خودت را به خواب نزن» مینویسد: «در سال ۱۹۵۰ مطالعهای به جهت شخصیتشناسی افراد انجام شد که طی آن ۱۲ درصد افراد به پرسش «من آدم مهمی هستم» پاسخ مثبت داده بودند؛ در حالی که این میزان در سال ۱۹۸۰ به ۸۰ درصد رسیده بود.» او افزایش این خودشیفتگی را موجب پدید آمدن نظام سرمایهداری، فرزندپروریِ خودخواهانه و تمایل به خوشظاهر بودن در محیطهای حقیقی و مجازی میداند.
در همین کتاب ابرستات به آزمون دیگری اشاره میکند که در سال ۲۰۰۹ توسط روانشناسی به نام جین توینگ و با مشارکت ۱۶ هزار دانشجو انجام شده است. نتیجهی به دست آمده نشان داده شاخص خودشیفتگی در افراد به گونهای شگفتآور بالا رفته است. انسانهایی که با درکی متفاوت از خودشناسی حیث وجودی خویش را برتر از تمام افراد و محیط پیرامون خود میبینند. با این بیان پروار شدن فردیت سبب تضعیف بنیانهای فرهنگی جامعه میشود.
در چنین فضایی خانوادهی ایرانی که جمعگرایی یکی از قوتهای فرهنگی آن و کانونی برای تبدیل شدن «من»ها به «ما» است، با چالشهای جدی روبرو شده است. چرا که فردگرایی موجب از بین رفتن کارکردهای خانواده میشود. در گذشته افراد تمام اعتبار خود را به پای خانواده خرج میکردند اما اکنون اعتبار خانواده در خدمت به افراد و غالبا فرزندان قرار گرفته است. از همین رو محیط خانواده تا زمانی برای آنها قابل تحمل است که در خدمت خواستهای فردی باشد.
هویت چهل تکه یا مختلط ویژگی دیگری است که توسط برخی جامعهشناسان در توصیف فرد و خانواده در مواجهه با عصر جهانی شدن به کار رفته است. عصری که «فردیت اصالت یافته» از مهمترین ویژگیهای آن است. به عنوان مثال در شبکههای اجتماعی شاهد حضور افرادی هستیم که به ورزشکاران و سلبریتیها فحاشی میکنند و وقتی با آنها روبرو میشوند اقدام به سلفی گرفتن میکنند. از آزادی بیان دم میزنند و نظراتشان را با دیگران به اشتراک میگذارند اما تحمل نقد شنیدن و اصلاح ندارند. در برابر پذیرفتن ایدئولوژی و هنجارهای ارائه شده توسط نهادهای رسمی مقاومت میکنند تا هویتی دیگر برای متفاوت بودن دست و پا کنند. تمام اینها گواه رنج زیستن در دنیایی است که انگار معمولی بودن را برنمیتابد.
مریم اردویی
بدون دیدگاه