سه نوزادی که شاید شش ماه بیشتر نداشته باشند همزمان با هم گریه میکنند. پدر و مادر جوانی که وقتی فهمیدند یک نوزاد در راه دارند نگران شدند که آیا از پس بزرگکردنش برمیآیند یا نه، حالا باید سه نوزادشان را همزمان آرام کنند! وقتی هر سه آرام میشوند طولی نمیکشد که دوباره یکی از بچهها گریه را آغاز میکند و خواب آرام دوتای دیگر را به هم میزند. این چرخه بارها تکرار میشود، هرشب و تا چندین ماه.
حالا هر سه آرام گرفتهاند. پدر و مادر خسته و خوابآلود به اتاق خوابشان رفتهاند تا شاید بتوانند چند ساعتی خواب آرام را بعد از چند ماه تجربه کنند که صدای گریه بلند میشود! «ربکا» که قول داده بود کمی صبر کند تا «کوین» اینبار خودش آرام شود به سمت در میدود اما «جک» جلوی همسرش را میگیرد و به او یادآوری میکند که باید صبور باشند! این یکصحنه از بیشمار صحنههای زیبا و آشنا در «this is us » است! تقابل مهر بیاندازه مادری و عقلانیت حمایتگرانه پدری.
«این ما هستیم» یک نمایش تقریبا کامل و بسیار نزدیک به واقعیت از این زیباییها است! آنقدر نزدیک به واقعیت که ممکن است بارها در طول تماشایش فراموش کنی که این یک سریال است و این خانواده واقعی نیستند. «این ما هستیم» خانواده را همانطور که هست به نمایش میگذارد و از نشاندادن کاستیها واهمهای ندارد. نمیترسد از اینکه به ما نشان بدهد حتی در یک خانوادهی دوستداشتنی با پدر و مادری کاملا آگاه و مهربان هم ممکن است بچهها دچار مشکلات شخصیتی شوند و به همین دلیل است که بسیار واقعیتر از آنچه از یک سریال توقع میرود بهنظر میرسد.
«جک» و «ربکا» مثل تمام زوجهای جوان در تمام دنیا، در تربیت فرزندانشان ناشی و نابلدند! خصوصا که سه نوزاد همزمان پا به خانهشان میگذارند. پدری و مادری دستتنها که حالا باید سه فرزندشان را طوری بزرگ کنند که کاستیهایی که خودشان در زندگی چشیده و رنجهایی که دیدهاند برای آنها اتفاق نیفتد. مثل هر پدر و مادر دیگری، آنها هم بهترینها را برای فرزندانشان میخواهند. البته قرار نیست در یک سریال امریکایی سبک زندگیای کاملا متعالی مطابق با ارزشهای ایرانی و اسلامی از تربیت فرزند و روابط انسانی ببینیم، اما با دیدن این سریال به وضوح با ابعادی روشن از فطرت انسانی روبرو خواهیم شد که در همه جای جهان یکسان است.
احساس نیاز انسان به خانوادهای گرم و صمیمی که در تمام مشکلات حتی در بزرگسالی نیز بشود به آن اتکا کرد دین و ملیت نمیشناسد. خانوادهی «این ما هستیم» جوری ساخته شده که اعضایش در تمام فراز و نشیبهای زندگی و در تمام چالشها آن را بهعنوان اولین و آخرین پناهگاه میشناسند و هربار که به آن پناه میبرند آرامشی را که هیچ جای دیگر بدست نیاوردهاند پیدا میکنند. «پدر» خانواده برای بچهها همان قهرمانی است که جای خالیاش حتی در آستانه چهلسالگی هم برای سه فرزندش ملموس و آزاردهنده است و مادر، زنی که بعد از تحمل رنج از دستدادن همسرش، زندگی، خود و بچهها را فراموش نکرده و یک رابطهی محبتآمیز و صمیمی با دختر و پسرانش دارد.
رابطهای که چالشهای آن به سبب همین محبت و البته با گفتگو و درک متقابل حلوفصل میشود. این خانواده هیچوقت یکدیگر را تنها نمیگذارند، نه در سختی بعد از مرگ پدر و نه در رنجهای عمیق حاصل از بیماری مادر. این تنها نگذاشتن اما به معنای نفی استقلال هیچکدامشان نیست. آنها خانوادهای هستند که با حفظ استقلالشان به هم تکیه میکنند و بهترین حامی هم هستند.
در ادبیات داستانی همواره این نکته را به هنرجویان گوشزد میکنند که: «نگو! نشان بده!». سالها است که از اهمیت نهاد خانواده گفته و خوانده و شنیدهایم اما نیاز ما به دیدن زیباییهای این پیوند محکم میان انسانها امروز از همیشه بیشتر است. شاید اگر خانوادهی «این ما هستیم» قرار بود مطابق ارزشهای دینی زندگی کنند این روابط از آنچه در سریال میبینیم بسیار عمیقتر و زیباتر هم بود، اما آیا برای ساختهشدن چنین تصویری از خانوادهی ایدهآل باید منتظر بحرانهای بزرگتری باشیم یا همین حالا به ضرورت نشاندادن این تصویر رسیدهایم؟
✍️ریحانه یزدی
بدون دیدگاه