کمتر پیش می‌آید کسی از سفرنامه خوشش نیاید یا دست‌کم من اطرافم ندیده‌ام؛ اما برای کسی مثل من که سفررفتن برایش از جان‌دادن هم سخت‌تر است و در عین حال می‌خواهد با فرهنگ‌ها و مکان‌های مختلف آشنا شود، خواندن سفرنامه بهترین کار است. کیف می‌کنم از اینکه روی مبل راحتی خانه‌ام لم بدهم و در حالی‌که منتظرم چای سبزم دم بکشد، یک نفر به جای من زحمت رفتن به کافه‌هایی با استکان های چرک در کشوری دورافتاده را به جان بخرد و بعد با جزئیات آن را در سفرنامه‌اش برایم تعریف کند.

سفرها معمولاً کوتاهند و سفرنامه‌نویس اغلب از همان تجربه سطحی چندروزه‌اش برای مخاطب می‌نویسد؛ اما کتاب ۹۷۶ روز در پس‌کوچه‌های اروپا را می‌شود سفرنامه‌ای طولانی به حساب آورد که حاصل زیست ۹۷۶ روزه‌ی نویسنده در اروپاست. محمد دلاوری به عنوان خبرنگار واحد مرکزی خبر به بلژیک می‌رود و بیشتر روایت‌های کتاب نیز در همین کشور می‌گذرد که به قول نویسنده قم اروپاست.

او از بدو ورود و در هواپیما روایت خود را آغاز کرده و با پایان مأموریتش نیز کتاب به اتمام می‌رسد. اقامت تقریباً طولانی‌مدت او در اروپا باعث شده تا با تجربه‌های متنوعی از زندگی یک ایرانی در قاره‌ی سبز مواجه شویم. از تجربه‌های معدود تکراری مانند رانندگی که بگذریم، بیشتر اتفاقات برای مخاطب تازگی دارند. تحصیل فرزند نویسنده در مدرسه‌های بلژیک به او فرصت آشنایی بیشتر با سیستم آموزشی این کشور را داده. از طرفی وقتی فرزند دومش در آنجا به دنیا می‌آید و سروکارش با سیستم بهداشت و درمان بلژیک می‌افتد،‌ اطلاعات نابی در این زمینه به مخاطب منتقل می‌کند. به علاوه تجربه‌هایی درباره نحوه‌ی اجاره مسکن،‌ تعمیر خانه‌ها،‌ قوانین برپاکردن پیک‌نیک در پارک‌ها و… مسائلی هستند که با سفرکردن چند روزه دستیابی نویسنده به آنها ممکن نبود:

«پیش از اینکه ما به این آپارتمان اسباب‌کشی کنیم، طبق قانون بلژیک، کارشناس یک شرکت به آپارتمان آمد و از تمام درودیوار و سوراخ‌سنبه‌های خانه عکاسی کرد و بعد از چند روز کتابچه‌ای برای ما ارسال کرد… این کتابچه سندی مکتوب و مصور میان موجر و مستأجر است تا وقت خالی‌کردن خانه با آن مشخص کنند که مستأجر چه خسارتی به خانه زده و چقدر باید جریمه بدهد!»

در جایی دیگر این فرصت برای نویسنده فراهم شده تا با روش‌های اعتراض و اعتصاب در بلژیک از نزدیک آشنا شود. او از اعتراضات پی‌درپی بلژیکی‌ها به خاطر اندکی تغییر در درآمدشان متعجب شده و با مقایسه مشکلات اقتصادی ایران و اروپا به این نتیجه می‌رسد که: «اروپا اگر فقط شش ماه یکی از نوسانات اقتصادی ما را تجربه کند، کلاً دچار فروپاشی می‌شود.» البته این اعتصاب‌های مداوم با وجود مقرراتی که وضع شده باعث می‌شود هیچ خطری کسی را تهدید نکند. وجود سندیکاها و رؤسایی که از حقوق کارگران و کارمندان دفاع می‌کنند از طرفی موجب فشار بر نظام سیاسی شده و از سوی دیگر هیجانات اجتماعی را تخلیه می‌کند.

حس و حال پایان کتاب و زمانی که هنگام خداحافظی از بلژیک و بازگشت به ایران فرا می‌رسد، مرا یاد «نیمه‌شب در پاریس» انداخت. در این فیلم جیل (شخصیت اصلی) با سفرهایی که در زمان می‌کند، به این نتیجه می‌رسد که هیچ‌یک از انسان‌ها از زندگی در زمانه‌ی خودش راضی نیست و زمان‌های دیگر را رمانتیک‌تر و برای زیستن مناسب‌تر می‌داند. در اینجا نیز وقتی نویسنده با جمله‌هایی متناقض از این دست که چرا همان‌جا نماندی و خوش به حالت که برمی‌گردی، اینگونه کتاب را به فرجام می‌رساند: «شگفتا از آدمی که وقتی می‌ماند سودای رفتن دارد و وقتی می‌رود سودای بازگشت. پل رضایت در کجای جهان شکسته است که هیچ‌کس به روزگار خود دل‌خوش نیست؟»

اصل بر این است که در انتهای داستان باید شخصیت اصلی دچار تحول شود؛ یعنی همانی نباشد که در آغاز با او مواجه شدیم. به نظرم زندگی در اروپا  در تحول شخصیت نویسنده نقش داشته و او دیگر محمد دلاوری ابتدای روایت نیست. او بهتر رانندگی می‌کند، تفکیک زباله را دقیق انجام می‌دهد و دیگر بدون هماهنگی با مأموران آتش‌نشانی در وسط پارک آتش روشن نمی‌کند.

فاطمه‌سادات شه‌روش

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *