اطلاعات

لازمه‌ی خردمند بودن درست فهمیدن است، نه همه‌چیز دانستن. در نظریه‌ی انسان خردمند، همه‌چیزدانی به‌عنوان یک فضیلت انسانی دانسته شده است. بر این مبنا، انسان مطلع و پرشده از داده‌های زیاد و باخبر، بر انسان فهمیده، مزیت می‌یابد. آنچه ارزش است و مزیت رقابتی فهم می‌شود، زیاد دانستن اطلاعات و اخبار است. آنچه ارزش است انباشت اطلاعات است. راه رفتن بر لبه‌ی اطلاعات و اخبار اهمیتی بیشتر از تعمق و دقت یا عبور از لایه‌ی رویین داده‌ها است. توصیف وقایع بر تحلیل وقایع ارجحیت می‌یابد. اگر تحلیلی هم باشد، با چسباندن خبرهای متعدد به هم حاصل می‌شود. گویا همان حرف را لای زر ورقی جدید پیچیده و به خورد مخاطب می‌دهد.

به‌عنوان مثال، ارزش دادن یک خبر داغ یا رقابت برای کسب خبری جدید و جنجالی برای انسان مطلع، تبدیل به یک عادت روزمره می‌شود. خبر تلخ آن است که پایه‌ی گفتگو و بحث‌های روزانه بسیاری از ما، حرف زدن پیرامون همین اخبار یا اطلاعات داغ است. برای انسان مطلع اصل اطلاع از اخبار تبدیل به یک ایدئولوژی شده است. انگار خبردانی و خبرگویی تبدیل به یکی از مناسک روزانه‌ی ما شده است. تبدیل به چیزی شده که باید آن را بجا آورد.

ملال‌آورتر از این مسئله، آن است که ‌چنین وضعیتی را یک فرهنگ خبری‌شده نیز تقویت می‌کند. فرهنگ خبری، به جامعه‌ی خبری می‌انجامد. برای جامعه‌ای که از خبر سیر نمی‌شود، جایی برای محتوای حِکمی نمی‌ماند. هرچه جذاب‌تر معتبرتر، هرچه هیجانی‌تر تحریک‌آمیزتر، خلاصه کنم فرصتی برای تأمل و تفکر روی وضعیت خبری‌شده‌ی خود نداریم.

انسان مطلع، یک انسان خبرزده‌ است. خبر را می‌خواند، می‌بیند و می‌شنود اما نمی‌فهمد و نمی‌داند و متوجه نمی‌شود. چیزی را که هم‌زمان، هم بخوانی و ببینی و بشنوی، و هم نفهمی و ندانی و متوجه نشوی، چیست؟ یک تردستی اطلاعاتی است. من این وضعیت را جادوی سفید می‌نامم. صفحه‌ای است سفید که صرفا خیال می‌کنیم می‌خوانیم، می‌بینیم و می‌شنویم اما واقعیت چیز دیگری است…

 جعفر علیان نژادی

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *