زن زندگی آزادی

 

از بی‌حالی و وارفتگی برگ‌ها حدس زدم حالش خوب نیست. حالت شل‌ و‌ وارفته‌اش به آبیاری منظم و نور خوب خانه نمی‌خورد. در ظاهر همه‌چیز به‌اندازه و خوب بود. جابه‌جایش کردم، فکر می‌کردم لب پنجره به مذاقش می‌سازد. بعد گذاشتم ریشه‌هاط خشک‌شده‌اش بیفتند. سعی داشتم موانع احتمالی رشدش را دانه‌دانه بردارم. مدام سرچ می‌کردم که دردش چیست و چرا؟ چون پتوس یک گیاه معمول آپارتمانی و سربه‌راه است.

چند‌ هفته این حالت تعلیق را حفظ کردم. آب کمی می‌دادم تا ریشه‌اش نپوسد و دیگر جابه‌جایش نکردم. سعی می‌کردم به برگ‌های زرد و نزارش دقیق نشوم. آخرین‌بار که دقیق شدم همان روزهای اول پژمردگی‌اش بود. آن‌لحظه حس عجیبی داشتم. حسم نسبت به پتوس خانه با حسم به در‌ و‌ دیوار و فرش و مبل فرق می‌کرد. یک موجود زنده در خانه داشتم که مسئول حالش بودم و حالا بی‌حال بود. حس مشترک زنده‌بودن، ذهن فلسفه خوانده‌ام را دقیق کرد. اینکه اولین‌بار اسم این گلدان پتوس کوچک را «نبات» گذاشتم به خاطر وجه‌تسمیه‌اش با یک اصطلاح فلسفی بود؛ در تقسیم‌بندی موجودات جوهری، به آن‌ دسته از موجودات بدون اراده می‌گوییم نبات. اراده‌ نداشتن، متحرک نبودن و ناطق‌ نبودن تنها تفاوت نبات با من است. من اگر گرمم باشد جایم را عوض می‌کنم. تشنه باشم آب می‌خورم. اما نبات چه؟

آنجا احساس کردم من مسئول او بودم و حواسم جمع نبوده و مانعی برای رشد خوب و نرمالش وجود دارد. آن‌روز همینطور خیره بودم و داشتم حالش را روان‌کاوی می‌کردم که ذهنم ارتباطی بین او و خبرها و حرف‌هایی که این روزها می‌شنیدم و توی مغزم رژه می‌رفت پیدا کرد. مثلا فهمیدم با اینکه متفاوت‌تر از این حرفهاییم اما به قول شهید مطهری، موضوعی چون «آزادی» برای هر دوی ما یک معنی را دارد. به قول استاد شهید، آزادی یعنی «رهایی از موانعی که در مسیر رشد یک موجود قرار دارد.» پس آزادی هر موجودی بسته به عوامل و موانع رشدش فرق دارد. آزادی یک ماهی این نیست که او را بیندازی وسط خشکی و بگویی آزادی برو. حتما می‌میرد. آزادی ماهی، دریاست. یا یک درخت وقتی بخواهد رشد کند باید جلویش فضای باز باشد. اگر نهالی را در یک اتاق بکاری در حالی‌که بالای سرش هم سقف بزرگی باشد ولو این نهال نهال چنار باشد، امکان رشد برای آن نیست.

به این فکر می‌کنم که اگر موانع رشد یک نبات معلوم است چطور من که انسانم آنقدر یله و رها هستم و می‌شود هر وضعیت و حالتی برای رشدم خوب باشد بدون هیچ قاعده‌ و‌ قانونی. چطور حتی درجه‌ی نور مناسب رشد پتوس معلوم است اما برای حال خوب من هیچ قاعده‌ای در عالم نیست؟ معنای آزادی برای من چرا آنقدر با یک نبات متفاوت است؟ در حالی‌که از لحاظ هیبت و خلقت پیچیده‌تر از شاخه‌ها و سر و شکلش هستم. آیا چیزهایی که این روزها به نام زن و زندگی و آزادی دارند به خورد زنان این جامعه می‌دهند، عواملی هستند برای رشد زنان؟ یا نه، خود تبدیل خواهند شد به اسارت‌های جدید اما در قالبی شیک و جدید؟ آیا زن، با این مدل از آزادی می‌تواند موانع رشدش را کنار بزند، یا به نام آزادی، در حال غل و زنجیر کردن مدرن و خاموش زنان هستند؟

چند هفته از گذاشتن پتوس لب پنجره گذشت. ناامیدانه به عنوان آخرین راه‌حل نیت کردم گلدانش را عوض کنم. خاک و ریشه‌هایش درست شکل قالب گلدان درآمده بود. ریشه‌ها تا ته گلدان آمده‌ بودند. آرام در گلدان جدید می‌خوابانمش و برگ‌های زردش را بالاوپایین می‌کنم. امیدوارم به زودی نوجوانه‌های کوچک سبزش برایم دست تکان ‌دهند.

 

فاطمه‌سادات امامی

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *