دشمن

قدیم‌ترها مردم باور داشتند خوشبختی مفهوم خیلی ساده‌ای‌ست که با چند صد تومان پول و یک کف دست تفاهم بدست می‌آید. خیلی هم دور نه، همین دهه‌ی شصت و پنجاه خودمان. اما این ثروت بزرگی که در خانه‌ی ساده مردم به راحتی پیدا می‌شد از چه جنسی بود؟! خوشبینی یا امید؟! گرچه این دو مفهوم همیشه نزدیک به هم معنا شده‌اند و مرز دقیقی نمی‌توان بین‌شان کشید اما هر کدامشان ثمره‌ی باغ متفاوتی است و خاصیت‌های گوناگونی دارد.

عجیب به‌نظر می‌رسد اما تری ایگلتون، جایی از کتابش که سال ۲۰۱۵ منتشرشده خوش‌بینی را نوعی ابتذال و حتی انکاری روان‌شناختی قلمداد می‌کند. اما وقتی به فلسفه‌ی این حرف برسیم منطق حرف‌های او نمایان می‌شود. ایگلتون می‌نویسد که ایالات متحده‌ی امریکا و کره‌ی شمالی با سیاستی که سابقه‌ی طولانی دارد همواره در پی خوشبینی بوده‌اند. سیاستی که بر باورها استوار است و در سایه‌ی چنین سیاستی ملت‌ها همواره خوش‌بینی را مترادف با وطن‌پرستی و هر نوع بدبینی را نوعی هنجارشکنی به حساب می‌آورند. همین‌جاست که ابتذال مثل سایه‌ای که در تاریکی نشسته، به درون حیاط قدم می‌گذارد و لباس خوشبینی را می‌پوشد. در واقع ایگلتون سعی دارد مخاطب را به شفافیت وادار کند. چطور می‌شود وقتی بیرون از خانه برف سنگینی می‌بارد لب پنجره نشست و خوش‌بینانه هوای شب پیش رو را آفتابی پیش‌بینی کرد!؟ خوشبینی که ایگلتون معرفی می‌کند همینگونه ساده‌لوحانه است و چشم‌های ما را بر واقعیتی که اطرافمان جاری است می‌بندد.

اما امید ماهیت رو به جلو دارد. و بر خلاف خوش‌بینی که اعتماد به‌ نفسی کاذب پدید می‌آورد، نوعی انگیزش نسبت به هدفهای پیش‌رو فراهم می کند. آدم‌های امیدوار با تمرکز بر هدفی که دارند، اراده‌شان را به همان سمت هدایت کرده و عملیات کوچکی ترتیب می‌دهند اما خوش‌بینی تنها انتظار وقایع خوب است بدون آنکه نیاز به اقدام خاصی را بطلبد. به همین دلیل است که آدم‌های خیلی خوش‌بین اغلب توانایی خودشان را فراتر از واقعیتی که هست، تصور می‌کنند و دست روی دست می‌گذارند تا آن اتفاق مطلوب رخ دهد.

کم‌کم پاسخ به سؤال اول متن، آسان‌تر می‌شود. ثروت رایگانی که توی خانه‌ی همه‌ی ما می‌تواند باشد امید است. امید به روشنی ما را با شرایط خودمان مواجهه می‌دهد و بدین‌ترتیب همانطور که چارلز اسنایدر عقیده دارد نیروی اراده‌ی ما به سمت هدف خاصی که در ذهن داریم روان می‌شود. بر اساس پژوهشی که اسنایدر و همکارانش انجام داده‌اند، آدم‌هایی که ظرف امیدشان پر است تصور مثبتی نسبت به خودشان دارند و امکانات و فرصت‌های درست را می‌شناسند، درست شبیه قدیمی‌های ما که حیاط خانه‌شان را با امید جارو می‌زدند و صبح به صبح کرکره‌ی مغازه و مکتب و نانوایی را با همین امیدهای روشن بالا می‌دادند.

آنها ورای هر سختی، توانایی بالقوه‌ای را کشف می‌کردند که باورمندانه می‌کوشیدند بالفعل شود.‌ گرچه آن ابتذالی که ایگلتون می‌کوشد در کتابش به تصویر بکشد امری جهانی است و می‌تواند دامن‌گیر تمام آدم‌های متعصب خوش‌بین شود، اما اینجا و در کشور ما هم‌زمان که مشکلات یقه‌مان را می‌چسبد، امید هم شبیه نقش اول سریال‌ها دست از کار نمی‌کشد و مدام روی پرده می‌رود.

 

حکیمه سادات نظیری

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *