مشترک همراه اول هستید یا ایرانسل و یا رایتل؟ اگر همراه اول هستید حتماً این پیامک را دریافت کرده‌اید «شما معمولی نیستید. شماره‌ی معمولی نخرید». شاید در تبلیغات دیگری و یا در فیلم‌ها، سریال‌ها و مصاحبه‌های تلویزیونی باز هم با چنین محتوایی مواجه شده باشید. روندی که سعی دارد همه‌مان را به سمت خاص بودن هُل بدهد. رسانه‌ها دارند به ما القا می‌کنند معمولی باشی یعنی بی‌کیفیتی، کم‌کیفیتی و غیرقابل توجهی. اگر با همین فرمان پیش برویم چه بسا چند سال بعد، معمولی بودن به یک «فحش» هم تبدیل بشود. به قول نقی معمولی در پایتخت: «چرا وقتی می‌خواید بگید چیزی بده می‌گید معمولیه؟»

تبلیغات رسانه‌ای مبتنی بر رقابت هستند. بن مایه‌ی رقابت چیست؟ نابرابری. وقتی در احاطه‌ی فراگیر رسانه‌ها قرار می‌گیریم انگار سوار الاکلنگی شده‌ایم که هیچ وقت نمی‌توانیم آن را به تعادل برسانیم چون هرگز به اندازه‌ی کافی نمی‌توانیم خاص باشیم. آسیاب سرمایه‌داریِ رسانه وقتی خوب کار می‌کند که ما باور کنیم مأموریتمان در زندگی این است که زیبا باشیم، پولدار باشیم، مدام پله‌های موفقیت را دوتا یکی طی کنیم و چه و چه. به قول «هنری دیوید ثورو» فیلسوف و نویسنده‌ی آمریکایی، «توده‌های مردم زندگی آرامی را با ناامیدی می‌گذارنند». این ناامیدی که ثورو درباره‌ی آن حرف می‌زند احساس گیر افتادن در زندگی‌ای است که انتخاب ما نیست. مثل افتادن در قفس. در یک حفره.

در چرخه‌ای که رسانه‌ها طراحی کرده‌اند، معمولی بودن در تقابل با موفقیت و مدرنیته قرار می‌گیرد. نهایتاً تو وقتی یک آدم شاد هستی که پول و موفقیت داشته باشی و این‌ها برایت شهرت و «دیده شدن» هم می‌آورد. شاخص‌هایی که درونی نیستند و بیشترِ اعتبارشان را از لایک بیرونی کسب می‌کنند. و من یک آدم «همیشه ناراضی از خود» هستم. چون مآموریت دارم معمولی نباشم. پس مدام در حال مصرفمم تا این حفره را پر کنم و به خوشبختی برسم. خانه و ماشینم را عوض می‌کنم که خاص باشم. ترکیب چهره و اندامم را، نحو‌ه‌ی لباس پوشیدن و تعاملات اجتماعی‌ام را، رژیم غذایی‌ و حتی شماره‌ی تلفن همراهم را. خوشبختی در بسته‌هایی به نام «معمولی نبودن» و با برچسب «خاص بودن» بهمان عرضه می‌شود اما پس از مدتی کارکردش را از دست می‌دهد. ما هم آن را دور می‌اندازیم و می‌رویم سراغ بسته‌ی جدید. رسانه‌ها کارشان تولید انبوه «بسته‌های خوشبختی» است و ما بیمارگونه به دنبال مصرف بسته‌هایشان برای خاصِ خوشبخت شدن.

این چرخه مثل گردونه‌های شانس همیشه در حال چرخیدن است. مگر این‌که دستی آن را متوقف کند. آن هم دستِ کسی نیست جز دست کوچک خودمان در میان این همه دم و دستگاه غول‌آسا. فقط خودِ ما هستیم که می‌توانیم در برابر این باورها مقاومت کنیم. که اگر بر خلاف جریان غالب رسانه‌ای، به قله‌ی زنجیره‌ی مصرف هم نرسیدیم می‌توانیم خوشبخت باشیم. که اگر شهرت و ثروت نداشتیم و دیده هم نشدیم می‌توانیم عمیقاً زندگی کنیم. پذیرفتن خودِمعمولی‌مان رمز این مقاومت است. خود معمولی به معنای آدم خمود‌ه‌ی منفعل و راکد نیست که آدمی است که اسیر جریان غالب رسانه‌ای نشده. خود معمولی یعنی کسی که حاضر نشده بخش بزرگی از زندگی‌اش را به ازای تأیید اعتبار بیرونی، تقدیم رسانه‌ها کند. این ما هستیم که برای خوشبختی و نحوه‌ی دستیابی به آن و سربلندی، مرز تعیین می‌کنیم نه رسانه‌ها. که البته این تسلیم نشدن هم آموزش می‌خواهد و هم تمرین. برویم ببینیم چقدر اهل تمرینیم.

 

زینب خزایی

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *