حتما برایتان اتفاق افتاده که فردی در اطرافتان ناتوان از انجام کاری است و شما زیر لب با خودتان گفته‌اید: «کاری نداره که». بین خودمان بماند؛ ولی در این شرایط شما هم به زمره‌ی کسانی پیوسته‌اید که به سندروم شیشه‌ی خیارشور مبتلا هستند. نام این سندروم از شرایطی گرفته شده که در آن فردی قادر به بازکردن درِ شیشه‌ی خیارشور نیست؛ اما بقیه فکر می‌کنند کاری ساده است و اگر خودشان بودند با یک حرکت سریع آن را انجام می‌دادند.

حوزه‌ی تربیت فرزند، والدگری و همسرداری از موقعیت‌هایی است که این سندروم گریبان بسیاری از ما را می‌گیرد. زمانی که گمان می‌کنیم گریه‌های بی‌امان نوزاد به خاطر ناشی‌بودن مادر است یا وقتی بچه‌ای بی‌جهت فریاد می‌زند حتما آن را گردن تربیت نادرست والدین می‌اندازیم، بیش از هر وقت دیگری در دام این سندروم افتاده‌ایم. «رولف دوبلی» در کتاب هنر خوب ‌زندگی‌کردن می‌گوید برخی از موفقیت‌های ما به کدپستی خانه‌ای مربوط است که در آن به دنیا آمده‌ایم. پس اگر فرزندی ژنتیکی مشکل گوارشی داشته باشد یا در محله‌ای رشد کند که هر روز از خانه‌ی در و همسایه صدای فحش و ناسزا می‌آید، روا نیست انگشت اتهام را به سمت والدین بگیریم. چه بسا اگر خودمان هم در موقعیتی مشابه قرار بگیریم عملکردی بسیار بدتر از خود بروز دهیم.

زمانی‌که هنوز چند ماهی از تولد فرزندم نگذشته بود، گریه‌های بی‌امانش همه را کلافه می‌کرد. «مامانش فقط بلد بوده درس بخونه… بچه‌ی اول همینه… بلد نیست بچه‌داری کنه… اگه بعد از شیر خوردن آروغشو بگیره این‌طوری نمی‌شه» اینها و خیلی زخم‌زبان‌های دیگر روح رنجورم را همچون سوهان می‌تراشید. هیچ‌کس به من حق نمی‌داد. بالأخره در یک مهمانی وقت انتقام فرا رسید. نوزادم که شروع به گریه کرد فریادِ «هل من ناصر» سر دادم ولی همان‌هایی که قبلا هزار ایراد از مادرانگی‌ام گرفته بودند، نتوانستند حتی برای چند ثانیه او را آرام کنند و بفهمند مشکل از کجاست. در نهایت همه با ناامیدی و خجالت «نمی‌دونیم این چشه»‌ای حواله‌ام کردند و دست از سر من و نوزادم برداشتند. البته بعدها معلوم شد دخترم رفلاکس پنهان داشته و عیب از بچه‌داری من نبوده. رفلاکسِ بچه‌ی من مانند شیشه‌ی خیارشوری شده بود که همه می‌خواستند به زعم خودشان به راحتی بازش کنند؛ اما کلید شیشه خیارشور رفلاکس دخترم در دستان شربتی ضد رفلاکس بود که پیش هیچ‌کدامشان نبود.

«فقدان مهارت همدلی» مهم‌ترین عاملی است که ما را به سمت ابتلا به این سندروم پیش می‌برد. دکتر میشل بربا در کتاب کلیدهای پرورش هوش اخلاقی در کودکان و نوجوانان به پرورش هفت نیکخویی ضروری در فرزندان اشاره کرده که نخستین آنها همدلی است. دکتر برنا همدلی را توان درک و احساس علائق و نگرانی‌های دیگری تعریف کرده و معتقد است گرچه کودکان با توان همدلی به دنیا می‌آیند، باید این توانایی را به درستی در آنها تقویت کرد؛ وگرنه به همان صورت رشد نایافته باقی می‌ماند. از نظر او نشانه‌های افراد همدل را می‌توان در دو دسته کلامی و رفتاری تقسیم کرد. «از اینکه دلت شکست ناراحت شدم» و «برای من هم یک بار همین اتفاق افتاد. برای همین برایت ناراحت هستم» مثال‌هایی از کنش‌های کلامی افراد همدل است. به علاوه آنها با لحن آرامش‌بخشی با دردمندان حرف می‌زنند و چون درد آنها را درک می‌کنند بهتر می‌توانند دیگران را تسکین دهند.

آن شب دیگران بخشی از مشکلات من و نوزادم را می‌دیدند. کسی گمان نمی‌کرد شاید قبلا همه‌ی راه‌حل‌هایشان را امتحان کرده و شکست خورده‌ باشم. زمانی که توانایی، ظرفیت و پیش‌زمینه‌ی دیگران را نادیده می‌انگاریم و فقط قابی را می‌بینیم که در آن لحظه از مسائلش پیش چشممان می‌آید، خیال می‌کنیم مشکل پیش‌پا‌افتاده و حل‌کردنش ساده است. درست مانند در شیشه‌ی خیارشوری که فکر می‌کنیم با خالی‌کردن هوای حبس شده در آن پس از شنیدن صدای پیس با اشاره انگشت باز می‌شود.

این روزها که بازار برچسب‌زنی به مخالفان حسابی داغ شده، همدلی می‌تواند نخ تسبیح گمشده‌ای باشد که انسان‌هایی با افکار متفاوت را گرد هم جمع می‌کند. قفل‌هایی که بر شیشه‌ی خیارشور مشکلات جامعه زده شده با یک دست باز نمی‌شود؛ حتی با دست یک حزب یا گروه خاص نیز. کافی‌ست همگی با یکدلی دورش حلقه بزنیم و گوشه‌ای از درش را با توان و ظرفیتمان باز کنیم.

 

فاطمه‌السادات شه‌روش

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *