قتل‌های مکرر و مشابه زنان مسن در شهر قزوین در دهه‌ی ۸۰، پلیس را درگیر ماجرای پیچیده‌ای می‌کند که امنیت شهر را به مخاطره انداخته است. با توجه به تداوم قتل‌ها و افزایش حساسیت عمومی، پلیس آگاهی تهران پرونده را به‌دست می‌گیرد. هوشیاری قاتل اما تلاش‌های پلیس را ناکام گذاشت. تا اینکه هوشیاری یکی از طعمه‌ها، افق‌های تازه‌ای روی پلیس گشوده و او در مدت کوتاهی دستگیر می‌شود. و این‌ چنین بود که مهین قدیری، نخستین  و تنها قاتل سریالی ایران دستگیر می‌شود که ماجرای آن در مستند مهین به تصویر کشیده شده است. نکته‌ی مهم اما ماجرای قتل‌های مهین آنقدر برای بخشی از زنان قزوین ترسناک بود که در اثر ترس و شایعه، یک توهم مشترک به گروهی از آنها سرایت کرده بود و آنها هم تصور می‌کردند مهین را دیده‌اند و از دست او حتی فرار کرده یا با او درگیر شده‌اند! تاجایی‌که برخی از زنان با حضور در کلانتری از مشاهداتشان می‌گفتند اما با ادامه‌ی‌بازپرسی‌ها معلوم‌‌ شد حرف‌ آنها صرفا توهم و تخیل است. جالب آنکه دو دهه بعد از ماجرای مهین، در ماجرای موسوم به مسمومیت مدارس دخترانه در اواخر سال گذشته هم چنین موضوعی مشاهده شد و هر روز یک یا چند گروه دانش‌آموز با اعلام سردرد یا حالت تهوع از مدرسه به بیمارستان می‌رفتند. اما وقتی در بیمارستان از آنها در مورد علائمشان خواسته می‌شد توضیح بدهند بعضا بسیار متفاوت و متناقض صحبت می‌کردند. حتی معلوم‌‌ شد در بسیاری از مدارس، اساسا اتفاق خاصی هم نیفتاده است و این ترس از وقوع آن حادثه بود که چنین حسی را در آنها بوجود آورده بود! در جامعه‌شناسی به این حس مشترک، اصطلاحا هیستری جمعی یا برانگیختگی همگانی می‌گویند. پدیده‌ای که هیچ بعید نیست مجددا هم تکرار شود…

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *