آن‌ها دست بردار نیستند. ول‌کن تبلیغات نمی‌شوند چون «پای پول در میان است». پول همان چوب جادویی‌ است که می‌تواند کنترلگر رفتار آن‌ها در فضای مجازی باشد. به همین خاطر تا دلتان بخواهد رفتار متناقض از آن‌ها در این سال‌ها دیده‌ایم. این یکی نمونه‌ی آخرش نیست. اینکه جواد هاشمی با شمایلی که ما از او به یاد داریم برای تبلیغ فلان خواننده، دست به گردن با او هم‌خوانی می‌کند. او تصمیم گرفته تا از فضای مجازی‌اش برای نمایش چنین فردی استفاده کند. فارغ از آنکه برایش مهم باشد که این فرد واقعا استعداد لازم برای تبلیغ در حوزه‌ی موسیقی را دارد یا نه!

این مشت نمونه‌ی خروار رفتار اغلب سلبریتی‌ها در فضای غیر رسمی‌ است. فضایی که به تازگی با داستان کوروش کمپانی به باتلاقی علیه سلبریتی‌‌ها تبدیل شده بود. تبلیغاتی که میلیاردها تومان از پول مردم را به داخل همین باتلاق کشانده بود و خب استدلال‌شان در پاسخ به موج انتقادات افکار عمومی چه بود؟ همان همیشگی! «به ما چه که فلانی کلاهبردار از آب درآمده؟». این «به ما چه» را هر کسی می‌تواند بگوید جز آن‌هایی که ضریب تأثیرگذاری‌شان در فضای مجازی چند برابر من و شماست.

تأثیرگذاری‌‌‌ اما اگر با خودش «پول» می‌آورد باید «مسئولیت‌پذیری» هم همراه کند. اینجا که پای صفر در میان بود، این داستان را بگذارید در کنار صدها موج اشتباه خبری و تحلیلی که توسط همین دوستان بوجود آمد و آنجا هم «گردن‌گیر» این دوستان خراب بود.

مهم‌تر اما اینکه داستان تبلیغات بی‌پشتوانه‌ی چهره‌ها در فضای مجازی، باید درست عبرتی شود برای مایی که با «خیال خام» دستمان را به دست کسانی بسته بودیم که فکر می‌کردیم شاید حرف‌شان، اخم‌شان، دست‌شان، چشم‌شان تناسبی با میزان دنبال‌کنندگان‌شان دارد، که خب نمایان شد دیگر ندارد!

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *