همه‌چیز طبق برنامه جلو رفته است. یک کاروان ورزشی از ایران در یک رویداد بین‌المللی حضور پیدا کرده. در فاصله‌ی نزدیک تا شروع مسابقات، عکس ورزشکاران با لباس‌های مثلا طراحی‌شده، منتشر شده و از همین‌جا شعله‌ی انتقادات بالا گرفته است. باورش سخت است اما دقیقا مثل چند دوره‌ی اخیر مسابقات المپیک و آسیایی، یک عده طراح لباس دست به کار شدند و چند طرح متناسب با فرهنگ و رسوم ایرانی- اسلامی طراحی کردند!

هرچند شاید اگر بخواهیم مراسم افتتاحیه‌ی دیشب پاریس را نقد کنیم باید بیشتر به مدیران شهری و برگزارکننده‌ی پاریس می‌تاختیم و از درآمیختن فرهنگ همجنس‌بازان و دگرباشان جنسی که صدای بخشی از هواداران ورزشی را درآورده، می‌گفتیم. یا از نظمی که مدعیان اروپایی نتوانسته بودند در یک برنامه‌ی ساده برقرار کنند، می‌نوشتیم و از صف‌های طولانی روی اعصاب ورزشکاران و حاضران در دهکده المپیک حرف می‌زدیم‌. اما جدای از تمام این حرف‌ها، لباس کاروان ورزشی ایران باز هم نمره‌ی مردودی گرفت.

اصلا صحبت از زیبایی و زشتی نیست که بخواهیم برای اثبات سلیقه‌مان دلیل و برهان قطار کنیم. داستان، نداشتن داستان است. داستان نداشتن روایت و نگاه است. داستان بی‌توجهی به فرصت‌ها است. چند نمونه از لباس کاروان‌های دیگر کشورها که در اسلایدها آورده شده است را مرور کنید. کار خاصی صورت نگرفته. احتمالا یک تیم دور هم جمع شدند و اولین چیزی که به ذهن‌شان رسیده را اجرا کردند. سعی کردند از نمادهای فرهنگی کشورشان در طراحی لباس استفاده کنند. سعی کردند وقتی چشم میلیون‌ها انسان به یک نقطه خیره شده از نقاط تمایز کشورشان حرف بزنند، اما اینجا در کمیته‌المپیک، همین اولین ایده به ذهن کسی نرسیده! نرسیده یا فرصتی برای انجامش نبوده خیلی فرق نمی‌کند، چون مهم این است که فرصت المپیک دوباره سوخت. حالا ۴ سال صبر کنیم تا شاید جلسه‌ای تشکیل شود و بدیهی‌ترین اتفاق از ایده به اجرا برسد.

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *