✍️ جعفر علیان نژادی

فکر ما همواره در حال ساخته و پرداخته شدن است. یعنی در حال دریافت اطلاعاتی از محیط خود است که ذهن بدون اینکه نسبت به آن سوگیری داشته باشد، آن را می پذیرد و ذخیره می کند. و بعدا از همان ذخیره داده‌ای استفاده کرده و واقعیت‌های بیرون از خود را با آن می‌بینید، می‌شنود، لمس می‌کند و حتی می‌بوید. در یک معنا، آگاهی نسبت به داده‌های ورودی ذهن، زمانی شکل می‌گیرد که فرد در حال خواندن، دیدن و شنیدن فعال و متمرکز باشد. بدین معنا که بفهمد چه می‌خواند، بداند چه می‌بیند، و متوجه باشد چه می‌شنود. این اولین مواجهه‌ی شناختی با «جنگ تحمیلی نظری» است که هر لحظه در حال وقوع است. از یک آن به آن دیگر دارد اتفاق می افتد.

پس معلوم شد سه گانه‌ی «فهمیدن، دانستن، توجه داشتن»، لازمه‌ی ایجاد «آگاهی اولیه» در مواجهه با جنگ تحمیلی نظری است. اما جنگ تحمیلی نظری چیست؟ در این یادداشت به یک جنبه‌ی مهم و حیاتی این جنگ اشاره می‌کنم. جنگ تحمیلی نظری در وهله‌ی اول، علیه فرآیند فهم، دانایی و توجه داشتن شما است. شما «ظاهرا» چیزی را می‌فهمی، و فکر می‌کنی که «آزادانه» آن را فهمیده‌ای اما در حقیقت، نفهمیده‌ای یا ادراک اشتباه کرده‌ای. چیزی میانجی نفهمیدن شما شده است. چیزی که شمارا فریب می‌دهد و تصور می‌کنید که انگار بهترین فهم ممکن را داشته‌اید. اما آن چیز میانجی نمی‌گذارد از سطح رویین یک خبر یا یک پدیده عبور کنید. فقط در شما یک «اقناع فریبنده» ایجاد می‌کند. اینکه من می‌فهمم و حتی دیگران باید تابع فهم من باشند.

آن چیز میانجی یک نظریه‌ی تحمیلی است که از آن بی خبریم و در نوع خواندن و مطالعه‌ی ما نقش اول را بازی می‌کند. در واقع گویا یک قاب یا قالبی است که از پیش زده شده تا ما با آن قاب و قالب متون را بخوانیم و بفهمیم. مثلا یکی از شایع‌ترین تحمیل‌های نظری، همین نظریه‌ی ‌«انسان خردمند» است که گمان می‌برد، همه‌چیز را می‌توان فهمید. یک کتاب هم دراین‌باره به قلم نویسنده‌ای یهودی به نام «یووال نوح هراری» نوشته شده و اکنون ممکن است زینت‌المجالس کتابخانه‌ی بسیاری از اهالی فکر و اندیشه هم باشد. در این نظریه اما فریبی وجود دارد که ناخواسته تبدیل به یکی از پیش‌فرض‌های اساسی امروز ما شده است. اینکه همه چیز را می‌توان فهمید، یعنی همه می‌توانند همه چیز را بفهمند، پس من هم به طریق اولی، می‌توانم همه چیز را به درستی بفهمم. اما بدترین خبر برای ما که اینگونه توسط چنین نظریه‌هایی، قاب و قالب خورده‌ایم آن است که اگر خبری را غلط بفهمیم، دیگر به راحتی نخواهیم پذیرفت که غلط و نادرست فهمیده‌ایم. گاهی حتی لجاجت هم می‌ورزیم، چون گمان می‌کنیم انسانی خردمند هستیم و تصور ما دقیقا مطابقت با «حقیقت و واقعیت» دارد.

برای همین، نظریه‌ی انسان خردمند، انسان را به اشتباه می‌اندازد و به جای آنکه انسان خردمند تربیت کند، انسان‌های بی‌خرد تحویل می‌دهد. فریب آن نویسنده‌ی یهودی همین است که می‌گوید اکنون به واسطه‌ی انفجار اطلاعات و سلطه‌ی داده‌های اطلاعاتی و خبری، انسان باهوش‌تر و خردمندتر از قبل شده است. این اما فریبی بیش نیست. انسان مطلع، لزوما انسان خردمند نیست. در یادداشت بعدی بیشتر خواهم گفت…

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *