نادر ابراهیمی یا حکیم ابوالقاسم فردوسی؟ مؤدبانه‌اش این است که اول از فردوسی بزرگ شروع کنیم و در ادامه برای ملاحت بیش‌تر متن، گریزی بزنیم به قلم فاخر آقای نادر! اما نویسنده‌ قصد ندارد انسان تنبل قرن بیست و یک را بی‌مقدمه پرت کند وسط سوفار و برگستوان و دیهیم و فوجی از کلمات ثقیل فارسی در دل شاهنامه. پس با نادر شروع می‌کنیم؛ آن‌جا که در زیرکانه‌ترین حالت ممکن می‌نویسد: «دختر سياسى، بهتر از پسر سياسى است. مردان، انگار كه براى حضور در معركه‌ی سياست به دنيا مى‌آيند اما زنان بر اين ميدان منّت مى‌گذارند كه پا در آن مى‌نهند. هر جا زنى به خاطر عدالت مى‌جنگد، آن‌جا عطرى پيچيده است شيرين و شورانگيز و بهشتى.»

راستش همین‌جا بود که می‌خواستم یک دعوای حسابی راه بیندازم که نه آقای ابراهیمی! ما زنان هر وقت توانستیم مردانی تربیت کنیم که به جای حرف، فحش ندهند و به جای صبر، آتش نزنند و به جای افتادگی، بازوی کلفت‌شان را به رخ نکشند، همان به که بر سر سیاست منت نگذاریم و دو دستی فرهنگ و خانواده را بچسبیم که خب فردوسی حکیم وارد شد و نقشه‌هایم را به هم زد.

فکرش را بکنید؛ در قرن چهارم هجری قمری، حکیم توس در میانه‌ی ابتدایی‌ترین سده‌های تاریخ ایستاده و قلم به دست در مسیر سی ساله‌ی تقلایش برای احیای قند پارسی، از یک سی سال دیگر هم می‌گوید. از دوران حکومت سی ساله‌ای که به عدل و داد و نیکی سپری شده و این همه نه به دست یک مرد که به سرپنجه‌ی هنرمند یک زن رقم خورده است. او از همای دختر بهمن می‌گوید که در خرد و نیک‌رأیی از برادرش ساسان پیشی گرفته و فضائل او پدر را وا می‌دارد تا تاج کیانی بر سرش بگذارد. بر خلاف همیشه، این بار ما با زنی روبه‌رو هستیم که نه فقط مربی و مشاور و حامی یک پادشاه، قهرمان یا اسطوره است، بلکه از فرامتن به متن می‌آید و به عنوان یک زن سیاستمدار ایفای نقش می‌کند. نقش همای چهرآزاد در شاهنامه نه مثل فرنگیس معطوف به وفاداری و حمایت از همسر و نه مثل فرانک خلاصه در مصائبی است که به عنوان یک مادر برای نجات فرزندش می‌کشد. او نه فقط در جایگاه هدایت‌گری و اندیشه‌ورزی، بل‌که در سمت فرمانروایی است و حضور سیاسی به مراتب جدی‌تری از سیندخت و کتایون دارد.

فردوسی درباره‌ی دوران حکومت او می‌گوید: «به گیتی بجز داد و نیکی نخواست، جهان را سراسر همی داشت راست» و این نشان می‌دهد که او نه‌تنها پایدارترین زن تاجدار شاهنامه، که از دادگرترین و بهترین پادشاهان وصف شده در این کتاب بوده است. نقطه‌ی عطف ماجرا اما جایی است که دختر بهمن را در دوراهی انتخاب بین مصلحت و مهر مادری می‌بینیم و او برای نجات جان فرزندش از گزند بدخواهان و شاید هم برای طی مسیر کمالی که باید به آن برسد، پا روی عاطفه‌اش می‌گذارد و کودک هشت ماهه را با گوهری شاهوار به بازو، در صندوقی به آب می‌سپارد. درست همان طور که مادر موسی امر الهی را به احساس مادری ترجیح داد و از فرزندش جدا شد. این‌که همای در شاهنامه در نقش یک پادشاه نمود بیش‌تری دارد و یا در نقش مادر داراب، جای بحث دارد اما نکته‌ی غیرقابل اغماض این است که فردوسی به درستی توانسته این دو نقش را در یک شخصیت جمع کند و درگیر انگاره‌های تکراری محدودکننده‌ی زن نشده است. هرچند که به هزاران دلیل، دعوای من و جناب نادر هنوز هم به قوت خود باقی است اما وجه‌المصالحه‌ی‌ آتش‌بس فعلی‌مان، پرواز همای چهرآزاد به دست حکیم ابوالقاسم در آسمان شاهنامه است.

 

زهرا تدین

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *