تا به حال در شرایطی بوده‌اید که کسی دست روی شانه‌تان بگذارد و با صدای نرم و آرامی بگوید: «فقط امیدت به خدا باشه، خودش درست می‌شه.» یا «دل به اميد زنده است.» من بارها این اتفاق کلیشه‌ای را تجربه کرده‌ام و بارها آن را دیده‌ و خوانده‌ام. هر بار هم بی‌آنکه این چهار، پنج کلمه را بالا و پایین کنم، از این صحنه می‌گذرم و دنبال راه چاره هستم تا از مشکلی که تویش دست‌و‌پا می‌زنم، بیرون بیایم. به آخرش کار ندارم که دست به دامان خدا می‌شوم و او هم گره از کارم باز می‌کند. اما این را پذیرفته‌ام که از تو حرکت و از خدا برکت. همین یک جمله را کِش داده‌ام تا همه‌ی زندگی‌ام را در خودش جا بدهد. چرا که معتقدم امید تقلبی بزرگترین دشمن آدم‌هاست. ارنست بلوخ در کتاب اصل امید آورده که: «امید تقلبی یکی از بزرگترین بدخواهان و حتی نابودکنندگان بشریت است و امید اصیل متعهدترین خیرخواه آدمی است.»

 

امید، مولد احساسات و موتور متحرک و مبنای بسیاری از اتفاقات بزرگ در زندگی است؛ پادزهری است که زندگی را برخلاف تمام سختی‌هایش قابل تحمل می‌کند. هیچ کدام از ما نمی‌تواند قدرت و رشد ‌دهندگی امید را نادیده بگیرد، زیرا تنها چیزی است که در تاریکی مثل یک نقطه‌ی نور در ذهن هرکسی می‌درخشد و توان تازه‌ای برای ادامه‌ی حیات به او می‌دهد. اما امید دقیقا چه چیزی نیست؟ امید این باور نیست که هر چیزی خود‌به‌خود روبه‌راه بوده، هست و خواهد شد. بلکه احساسی است که می‌گوید شاید جایی دری وجود داشته باشد و راهی برای خروج از مشکلات؛ حتی پیش از آنکه راه را بیابیم یا دنبال کنیم.

 

ربکا سولنیت در کتاب امید در تاریکی می‌گوید: «امید به معنی انکار واقعیت نیست! بلکه به معنای مواجه شدن با تمامی موانع و مصمم بودن برای رفع آن‌هاست» این کلمه‌ی چهار حرفی رابطه‌ی مستقیم با احساس ما درباره‌ی امکان‌پذیری یا عدم امکان‌پذیری امور دارد. هر چقدر آن چیز به نظر ما ممکن‌تر باشد، میزان امیدمان بالاتر می‌رود و هر اندازه میزان درک ما از این امکانات بیشتر و مشخص‌تر باشد امیدمان قوی‌تر می‌شود. در مقابل هرچقدر بیشتر حس کنیم که چیزی غیرممکن است و نمی‌توانیم به آن برسیم، مأیوس‌تر می‌شویم. مثل دو دسته‌ی خوشبین‌ها و بدبین‌ها. همانطور که خوشبین‌ها گمان می‌کنند همه‌چیز بدون مداخله‌ی آنها رو‌به‌راه خواهد شد، بدبین‌ها نیز فکر می‌کنند هیچ راه اصلاحی وجود نخواهد داشت. هر دو گروه بی‌عملی خود را توجیه می‌کنند و می‌کوشند که شما را وحشت‌زده، ازخود بیگانه و منزوی کنند.

 

حالا شرایط جامعه‌ای را تصور کنید که شبانه‌روز از تمام رسانه‌ها این پیام را دریافت می‌کند: «شما در کشوری زندگی می‌کنید که که هیچ رشد و ‌‌پیشرفتی را نخواهد دید، برخلاف تمام دنیا که با سرعت نور در حال حرکت به سوی رشد و ترقی است.» از مسائل پیش‌پا‌افتاده مثل سرعت اینترنت بگیرید تا مسائل کلان اقتصادی و سیاسی. آیا مردمان‌شان با مخابره‌ی روزانه‌ی این حجم عقب‌ماندگی و ناامیدی محض، می‌توانند قدمی بردارند و رشدی بیافرینند؟ شاید زمانش رسیده باشد که معنای درست امید را به یکدیگر یادآوری کنیم و اجازه ندهیم حرکت را از ما بگیرند. چرا که اگر یکدیگر را دوست داریم باید برای هم امیدآفرینی کنیم.

آسیه طاهری

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *